دربست

لبیک یا امام

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۱ ب.ظ


می‎خواستند برای رحلت امامشان مراسم بگیرند و یادی هم بکنند از شهدا...

بچه ها از چند روز قبل به صورت خود جوش کار ها را انجام می‎دادند و دکور می‎زدند و ...

وقتی روز چهارشنبه شد بچه ها از صبح آنجا کار می‎کردند و زحمت می‎کشیدند که فضا را آماده کنند برای عزاداری.

یکی از بچه ها مامور شد تا به صورت تلفنی اطلاع رسانی کند.

نفر اول: گرفتارم؛ با این وضع هوا هم که نمیشه دیگه...

نفر دوم: میخوام برم باشگاه؛ شرمنده؛ هوا هم که اینجوریه...

نفر سوم: تو این هوا که نمی‎تونم از خونه بیام بیرون

و همه ی بچه ها با یک طوفان آبکی جا خالی کردند و به امامشان لبیک نگفتند.

این ها وادی طور را نمی‎خواهند...

نظرات (۸)

سلام
مطلب قابل ستایشی بود...
دوست فرهیخته من!
با شعر جدیدم(نام تو برده و از نام خودم سیر شوم)به روزم...
با احتران دعوتید.
دردفروشی
painstore.blog.ir

دستتون درد نکنه دکور قشنگی زده بودید و مراسم خوبی بود.
اما به بچه ها هم حق بدید هوا خوب نبود.
در ضمن پدر و مادر ها رو هم فراموش نکنید.
پاسخ:
جریاناتی دارد...
شما در مراسم حضور داشتید؟
دکور و کارهای دیگر هم کار من نبوده و همه اش زحمت بچه ها بوده من سهمی نداشتم.
چه جریاناتی دارد؟؟؟
با اجازتون آره من بودم تو مراسم
  • حمید اسماعیل زاده
  • مطلبت درست و جای خود، ولی انشاالله که به خاطر یه طوفان کسی جا خالی نکنه.


    آخرش خودش رو لو داد، من که فهمیدم "یک بصائری" کیه
    پاسخ:
    انشاالله
    مخصوصا در این شن زاری که ایجاد شده در مملکت.

    واقعاااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بگو خودمم بدونم کیم؟

    البته اول از همه همین اقای دربست شک هایی کرده بود اما من به روی خودم نیاوردم

    (در ضمن من حواسم بود دیگه داشت چی میشد این نام یک بصاری)

    پاسخ:
    ها؟
    من شک کردم؟
    من رو میخوای گمراه کنی؟
    ببین همین که جواب کامنت هات رو میدم به احترام اینه که بازدید کننده ی وبلاگمی وگرنه من خیلی هم بدم مباد از این لوس بازی ها...
    خب یعنی چی اصلا؟!!!!!!!!!!!!
    خوب شک نکرده بودی بابا
    چرا میزنی حالا
    پاسخ:
    این حرفام به خاطر شک کردن یا نکردن نبود
    فقط میخواستم بگم از اینجور آدم ها خوشم نمیاد
    مگر اینکه دلیلی داشته باشه این پنهان کاری ها
  • مرتضی استاجی
  • تو به ما جرات طوفان دادی...
    پاسخ:
    من؟!!!!!!!!!!!!!
    من کی باشم؟

  • ایمان صمدی نیا
  • سلام ؛
    وادی طور می خواستم ، سرای علیین می خواستم ، فردوس هم چنین ، رضایت خداوند ... ، خرسندی و خوشنودی ائمه ی معصوم ...،
    اما کسی بهم زنگ نزد . . . :D
    پاسخ:
    اون آقا پسر که داشت زنگ میزد اعصابش خرد شد و به بقیه زنگ نزد
    کوتاهی از اون آقا پسر بوده
    شما ببخش
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی