من یک نویسندهام!
چند روزی است با آمدن لب تاب و حیات دوبارهاش وقتی که میگذارم برای نوشتن کم شده. نه این که بنشینم پشت سیستم و وقتم را الکی بگذرانم. نه. وقتی نوبت نوشتن میشود میروم سراغ لب تاب. مینشینم تا بنویسم ولی نمیتوانم.
اگر تجربهی نوشتن روی کاغذ را وقتی چیزی ندارید برای نوشتن داشته باشید بهتر میفهمید چه میگویم. وقتی نه سوژه نوشتنت مشخص است و نه قالبش، این قلم و کاغذ است که به دادت میرسد. وقتی نه سوژه داری نه قالب هیچ وقت نمیتوانی پشت سیستم بنشینی و بنویسی. حداقلش این است که من هیچ وقت نمیتوانم.
باقلم و روی کاغذ نوشتن سخت هست چون باید بعدش برای انتشارش تایپ کنی و ویراستاری و... اما همیشه جذاب است. این یکی از راههای یافتن سوژه است. البته یکی از راههایی که تا به حال من به آن رسیدهام. از اینها بگذریم.
امروز وقتی خودم را آماده کردم برای نوشتن خواستم روش جدیدی پیدا کنم برای این که سوژهام جور شود. البته فقط سوژه نه قالب. روش هایی به ذهنم رسید اما خودم از این روش بیشتر خوشم آمد. با خودم گفتم دستم را میبرم میان این همشهری های جوان و هرکدام که بیرون آمد درباره طرح جلدش مینویسم.
این یکی بیرون آمد.
پی نوشت:
این که دربارهاش چه نوشتم و این که اصلا چه شد که این مطالب را انتشار دادم بماند برای بعد. چون اصلا دوست ندارم در یک روز بیشتر از یک مطلب انتشار بدهم.
- ۹۳/۱۲/۰۸