دربست

۴۸ مطلب با موضوع «شوخی» ثبت شده است

American capitulation

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۳ ب.ظ


کاپیتولاسیون: کا... پی... تو... لا... سیون. توی خانه نشستهاید و دارید ماه عسل تماشا میکنید. یکهو یک گاو در را میشکند و وارد خانه میشود. خانه را به هم میزند. تمام وسایل را به هم میریزد. در یخچال را باز میکند و هرچه دارید میخورد. به سمت دکور حملهور میشود و تمام ظروف را میشکند. وقتی همهچیز را بههم میریزد وسط پذیرایی میایستد و درحالیکه به شما زل زدهاست روی فرشتان خرابکاری میکند. شما هیچکاری نمیتوانید بکنید. او یک گاو آمریکایی است و فقط باید در آمریکا محاکمه شود. او در خانهی شما مصونیت قضایی دارد.

  • محمد دارینی

عمار در خطر است!

جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۰۶ ب.ظ

چند وقت پیش بود که بعد از هیئت فیلمی پخش شد که متاسفانه از قبل دیده نشده بود و به طور خودجوش بچه ها تصمیم گرفتند پخشش کنند. فیلم درباره فیس‎ بوک و اسرائیلی بودنش بود. یکی از لوگوهای فیس‎ بوک را نشان داد. از جاهاییش به جاهای دیگرش خط‎ هایی وصل کرد و یک ستاره ساخت که ببینید مردم ما کشف کردیم که این‎ ها همه میدان دشمن است و از این حرف‎ ها. فیلم که پخش شد بزرگتر جمع‎ مان شروع کرد به توضیح دادن که آقا انقدر این چیزها را بزرگ نکنیم. همه ما می دانیم فیس بوک میدان دشمن است حالا چه آدمک های لوگو اش سیزده تا باشند چه چهارده تا. راستی یادم رفت. یکی از این به قول خودشان افشاگری ها این بود که آدمک‎های این لوگو سیزده‎تا هستند. این را که گفت یاد خاطره‎ای افتادم. البته خودم هم وقتی این جریان را شنیدم چند روز در شک به سر می‎بردم ولی الحمدالله گل گاوزبان خوردم و خوب شدم. جریان از این قرار بود که بنده‎خدایی در یکی از روستاها سیزدهمین بچه‎اش در راه بود. این مرد تا چند ماه اول خوشحال بود و دنبال جنسیت بچه. چند ماهی که می‎گذرد و جنین شکل می‎گیرد مرد یادش می‎ افتد که ای وای! این بچه سیزدهم ماست. سیزده! عدد نحس! این بچه نباید به دنیا بیاید. خبر که در روستا می‎ پیچد اهالی روستا هم دخالت می کنند و نقل مجالس شان می شود این حرف که "این بچه ی نحس باید سقط شود". مادر هم مجبور می‎شود بچه را سقط کند. جالب این‎ جاست خبر رسیده که از آن جریان به بعد این آقا خیلی هم بزرگ شده و قابل احترام. برای چه؟ چون به اعتقادات پایبند بوده و پسرش را فدا کرده!

فیلم که پخش شد و حاج آقا هم حرف‎ هایش را زد؛ بعضی ها را دیدم که انگار با حاج آقا موافق نبودند و به جای حل کردن مشکل شان از راه بحث و گفت و گو سعی کردند مجلس را ترک کنند. 

***

چند روزی است مسئله ای ذهنم را درگیر کرده است. می‎گویم دقت کرده اید اسکارِ آن وری ها با عمارِ ما هم قافیه است؟ به نظر من درست است اسکار خیلی قدیمی تر از عمار است ولی اتفاقی است که افتاده. آن ها از این کارشان هدف شومی دارند.

  • محمد دارینی

سوء تفاهم

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۲ ب.ظ




از وقتی آمده است چند بار کارت شناسایی گرفته ام. آخر هر مغازه ای که کارت خوان ندارد کارت شناسایی ام را می گیرد.


  • محمد دارینی

خوب نبود!

سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۶ ق.ظ


علی: سلام محمد، خوبی؟

محمد: سلام، ممنون، شما چطوری؟ کار تازه‎ات کی چاپ می‎شه؟

علی: الان تو مرحله‎ی ویراستاریه. یه کار جدیه.

محمد: کار قبلیت رو خوندم. خوب نبود.

علی: می‎دونم. راستش خودم هم زیاد روش وقت نذاشتم. اصلا شخصیت‎های داستان جا نیفتادن. قهرمان اصلی داستان اصلا کار خاصی انجام نمی‎ده. داستان هم موضوع خاصی نداره. فضاسازی هم که خیلی بده. بعضی غلط‎های املایی و اشتباهات ویراستاری هم که داغونش کرده بود.

محمد: اما فوق العاده بود!

  • محمد دارینی

خواب!

دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ق.ظ

                     

از پدر و مادرمان گاهی اوقات می شنویم که در قدیم مردم بعد از اینکه نماز مغرب را می خواندند و گاهی هم شام می خوردند، می خوابیدند. صبح هم قبل از طلوع خورشید بیدار می شدند و بعد از نماز می رفتند سرکارشان.

با این اوضاع اگر بیاییم به ساعات خواب بشر امروز نگاهی بیندازیم می بینیم که کاملا نسبت به گذشته تفاوت کرده است. یعنی انسان ها امروز تا نیمه شب بیدارند و صبح هم با چشمانی پف کرده از خواب بیدار می شوند. بعضی دانشمندان و صاحب نظران در این زمینه اختراع برق و روشنایی را عامل این مشکل می دانند. آن ها معتقدند با روشن شدن شب ها توسط نیروی برق آدمی تمایل پیدا کرده است که ساعات بیشتری از شب را بیدار بماند. و هر چه بیشتر با زمان به سمت جلو می رویم با پیشرفت علم و فناوری مشاغلی ایجاد شده است که افراد مجبور شده اند که شب ها بیدار باشند و بر عکس روز ها بخوابند.

بنا بر تحقیقات انجام شده انسان برای سالم بودن باید خواب راحت و آرامی داشته باشد. دانشمندان می گویند در بدن انسان از حدود ساعت 9 شب تا 7 صبح یک سری عملیات انجام می شود که نیاز دارد بدن انسان در حال خواب و آرام باشد.

انسان از نظر زیست شناسی جزو موجودات روزکار به حساب می آید. یعنی بدن انسان طوری تنظیم شده است که در شب استراحت کند و روز را سرحال و شاداب به کار بپردازد. این جاست که کم خوابی یا بی خوابی های عده ای روی کار روز آن ها تاثیر زیادی دارد. دانشمندان می گویند افرادی که شب دیر می خوابند یا اصلا نمی خوابند سهم بیشتری از سرطان را به خود اختصاص می دهند. به عقیده دانشمندان این افراد بیشتر دچار بیماری های روانی می شوند. 

  • محمد دارینی

قاب ظریف!

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ب.ظ



به نظر شما آقای ظریف در عکس فوق در چه حالی است که انقدر پیروزمندانه به افق نگاه می‎کند؟

1.      در این لحظه آقای ظریف با پیروزی! در مذاکرات به افق های دور نگاه می‎کند و عزمش را جزم می‎کند برای رسیدن به آن افق‎ها.

2.      آقای ظریف در حال ژست گرفتن برای دوربین است.

3.      آقای ظریف در حال شنیدن نقدهای یک منتقد درباره بند هفتم بیانیه لوزان است.

4.      اصلا آقای ظریف به افق نگاه نمی‎کند.

 

به 10 نفر از شرکت کنندگان، یک دستگاه برس حمام از طرف شرکت برادران بررسی اهدا خواهد شد. 

  • محمد دارینی

خود درگیری مزمن

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

یادش بخیر طنزهای مهران مدیری. طنز شب های برره. یادش بخیر مانوری که برره ای ها از دشمن فرضی شکست خوردند. آن وقت ها می شستیم پای تلویزیون و یک دل سیر به این چیز ها می خندیدیم.

در حاشیه را این روز ها تحت هر شرایطی دنبال می کنم. اینکه مانور بیمارستانی را آن قدر جدی میگیرند و مریض های فرضی را حتی تا اتاق عمل هم می برند برایم خنده دار است.

با شنیدن خبر تمام این تصویر ها آمد جلوی چشم هایم. طنز های دیروز و امروز، به واقعیت تبدیل شده. بله. آن ها طنز نبود. واقعیت بود. الان داریم کشور هایی که در مانور نظامی و در مقابله با دشمن فرضی 4 کشته و زخمی می دهند.

 

پی نوشت:

 4 کشته و زخمی در تمرین نظامی عربستان و پاکستان

  • محمد دارینی

گاو نه من شیر ده

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ق.ظ

گاو نه من شیر ده

نوعی گاو است که ظرفیت دوشیدنش فقط ۹ من است. یعنی اگر یک گرم از ۹ من بیش‎تر شیر از او بخواهیم با پایش می‎زند و همه شیرها را می‎ریزدو بعضی افراد می‎گویند ه من شیر ده یعنی اینکه وقتی شیرش به مرز ۹ من می‎رسد به طور اتوماتیک پای گاو بالا می‎آید و... . این افراد اعتقاد دارند که بدن این گاو به نوعی دستگاه مجهز است که وقتی شیری که از آن دوشیده می‏شود به ۹ من برسد آن دستگاه به مغز و مغز هم به پای گاو دستور می‎دهد که عمل کند و سطل شیر را بریزد. البته ما این نظریه را به طور کامل رد می‎کنیم. دو دلیل داریم برای این حرفمان. اول اینکه ما هر چه در بدن گاو گشتیم چنین دستگاهی که آن قابلیت را داشته باشد پیدا نکردیم و دوم این که این افراد در نظریه‎شان از مغز گاو حرف می‎زنند. این مغز را هم هر چه گشتیم نیافیتم. فکر کنم این دانشمندان یادشان رفته که این موجود گاو است. البته یک دلیل دیگر هم داریم. اصلا آن‎ها چطور جرات کرده‎اند روی حرف ما حرف بزنند. این‎جا حرف، حرف ماست. اِ... این که شد سه دلیل. بگذریم.

چند راه‎کار داریم برای این که بتوانیم گاو را دور بزنیم و نگذاریم که شیرهایش را با پای خودش نابود کند.

1-      از آن جایی که همیشه مذاکره اولین راه برای حل مشکلات است در مرحله اول باید برویم سراغ گاو عزیزمان و با او درباره مشکلمان صحبت کنیم. در این‎جا می‎توانیم با روش‎های مختلف گاو را قانع کنیم که این کار اشتباه است. مثلا یکی از این روش‎ها این است که درباره مسئله انقراض شیر با گاو حرف بزنیم و کار ایشان! را نوعی اسراف بخوانیم و به او هشدار دهیم که این کارش را روزی باید جواب بدهد. از آن جایی که گاو مورد نظر ماده است می‎توانیم برایش از بچه‎های سومالی بگوییم. وضعیتی که الان آن‎ها دارند و تشنه‎ی یک جرعه از همین شیرها هستند. می‎توانیم از فیلم‎هایی استفاده کنیم که وضعیت نابسامان مردم و خصوصا بچه‎های سومالی را نشان می‎دهد.

2-      حال اگر گاومان خیلی گاو بود و این کارها رویش تاثیری نگذاشت می‎توانیم وارد مرحله دوم عملیات شویم و راهکار دوم را اجرا کنیم. در این مرحله می‎توانیم با استفاده از یک ترازو که زیر گاو قرار می‎گیرد و سطل شیر روی آن است گاو را دور بزنیم. وقتی شیر به نزدیکی‎های ۲۷ کیلو رسید می‎توانیم سطل را برداریم تا گاو نتواند به هدفش برسد. اشتباهی که معمولا در این مرحله انجام می‎شود این است که سطل دیگری بلافاصله جایگزین سطل پر شده می‎شود. این کار باعث می‎شود گاو دست ما را بخواند و ما را دور بزند. مثلا وقتی شیر به ۲۰ کیلو می‎رسد با لگدش... . این‎جاست که ما باید قدر این گاو باهوش‎مان را بدانیم. این‎جور گاوها استثناء هستند و معمولا درصدی از مغز را دارا هستند. داشتیم از اشتباه می‎گفتیم. هیچ وقت این اشتباه را نکنید و گول هیکل گاو خود را نخورید. آن‎ها به راحتی ممکن است شما را دور بزنند و آن وقت است که شما می‎روید زیر سوال. ما باید در این مرحله بعد از برداشتن سطل شیر پرشده کمی به گاو مهلت بدهیم تا بتواند روی ما تمرکز کند. البته می‎توانیم همزمان با کارمان حواسش را به چیز دیگری پرت کنیم. مثلا برایش تلویزیون روشن کنیم تا بتواند شبکه پویا ببیند.

3-      معمولا هیچ‎کس به این مرحله نمی‎رسد چون معمولا هیچ گاوی نیست تا این مرحله بتواند مقاومت کند. حال اگر گاومان تا این مرحله مقاومت کرد چه کنیم؟ در این مرحله است که دیگر باید آن رویمان را نشانش بدهیم. در این مرحله توصیه می‎شود که صدای‎تان را بیندازید توی گلو و داد بزنید. بله. سر گاو داد بزنید. البته پیش‎بینی می‎شود او هم ما... بگوید. نگران نباشید. حرف‎هایتان را نمی‎فهمد. نا سلامتی گاو است. اگر بخواهد همه چیز را بفهمد که دیگر گاوش نمی‎گویند. اصلا اگر می‎فهمید که تا این مرحله دوام نمی‎آورد.

بله داشتم می‎گفتم. سرش داد بکشید. هر چه از دهان‎تان بیرون می‎آید نثارش کنید. اگر چیزی به ذهنتان نیامد نثارش کنید می‎توانید از صوت صدای تماشاگران هنگامی که به داور اعتراض می‎کنند استفاده کنید. همه جور تویش هست. البته حواستان باشد موجودی که روبرویتان است گاو است. لطفا دوباره به او نگویید گاو.

البته راهکارهای دیگری هم وجود دارد که به علت‎های مختلف صرف نظر می‎کنیم از گفتنش. مثلا دادن داروی بی‎هوشی به گاو عزیز.

  • محمد دارینی

تفسیر شعر

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

گفت: احوالت چطور است؟

گفتمش: عالی است

                       مثل حال گل!

 

حال گل در چنگ چنگیز مغول!

 

 

تفسیر: شاعر (که همان قیصر خان امین پور باشد) در حال رفتن به سمت منزلش است که یکی از همکارانش را می‎بیند. همکار حال شاعر را می‎پرسد. شاعر چون نمی‎خواهد او از حالش باخبر شود و هم‎چنین قصد دارد حالش را به صورت شاعرانه بیان کند، حال خودش را به حال گل تشبیه می‎کند. همکار چون دیگر حرفی برای گفتن ندارد به راهش ادامه می‎دهد.  

اینجاست که شاعر زیر لب این جمله را می‎گوید «حال گل در چنگ چنگیز مغول!»

شاعر که ظاهرا آن موقع حل شاعرانه خیلی خوبی داشته‎است فورا galaxy note 3  خودش را بیرون می‎آورد و زیر تکه‎ای پوست آهو قرار می‎دهد و این مکالمه را با مرکب روی پوست آهو یادداشت می‎کند. وقتی هم می‎خواهد کتابش را چاپ کند این را هم می‎زند تنگش به عنوان شعر. خدایش بیامرزدش...



 

 

پی‎نوشت:

دوستان عزیز، به نقد این مطلب به شدت نیاز دارم.

 

  • محمد دارینی

دایی و مایلی کهن دعوا کنند...

چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ

چند روزی است تیتر اول بیشتر روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های ورزشی ماجرای دعوای مایلی کهن است و علی دایی.

مایلی کهنی که افتخارات زیادی با پرسپولیس و حتی گروه ملی دارد و مدتی هم در کنار دایی باهم در پرسپولیس کارکرده‌اند و به قول خودشان خاطرات خوب و بد زیادی باهم دارند. مایلی کهن چند سالی است بدجور روی اعصاب همه راه می‎رود و هر فصل حداقل یک حاشیه را دارد. این حاشیه‌ها هم فقط به پرسپولیسی‌ها محدود نمی‎شود. اگر اشتباه نکنم آخرین باری که مایلی کهن برای چندمین بار جنجال و حاشیه درست کرد دو سال پیش بود. ماجرا هم ازآنجا شروع شد که آقای مایلی کهن مدیر فنی پرسپولیس شد و بعد از نتایج ضعیف پرسپولیس، حرف‌های خودش را در یک برنامه زنده تلویزیونی که اتفاقاً آقای فتح‌الله زاده هم مهمان آن برنامه بود زد و آخر صحبتش را هم به استقلال و حرف‌های اخیر آقای فتح‌الله زاده اختصاص داد و با ادبیاتی که به‌هیچ‌وجه در شأن یک آدم بزرگ فوتبالی نبود، به تخریب شخصیت‌های بزرگ فوتبال پرداخت.

از این ماجراها که بگذریم می‎رسیم به یک دعوای قدیمی بین علی دایی و محمد مایلی کهن که چند ماه پیش اتفاق افتاد و این ماجرا باعث به زندان رفتن آقای مایلی کهن شد.

ماجرا ازآنجا شروع شد که پارسال در جریان بازی پرسپولیس و صبای قم آقای مایلی کهن بعد از اعتراض آقای دایی به داور چهارم از روی نیمکتش بلند شد و به سمت آقای دایی رفت و ظاهراً حرف‌هایی زد و جواب‌هایی شنید که اصلاً در شان دو مربی بزرگ فوتبال نبود. خدا را شکر که کادر دو تیم که روی نیمکت نشسته بودند سریع متوجه این مشاجره شدند و نگذاشتند کار به‌جاهای باریک‌تر برسد؛ اما صحبت‌های اصلی این دو مربی، در کنفرانس خبری بعد از بازی بود. آقای مایلی کهن و آقای دایی به‌شدت به تخریب شخصیت یک دیگر و گفتن حرف‌هایی پرداختند که هنوز هم معلوم نیست حقیقت است یا شایعه.

این ماجراها باعث شد که آقای دایی دیگر طاقت نیاورد و از آقای مایلی کهن شکایت کند و کار به دادگاه و زندان برسد.

نمی‎خواهم زیاد وارد جزئیات دادگاه و این‌جور مسائل بشوم. فقط در همین حد بگویم که آخرین جمله‌ای که از آقای دایی منتشرشده است این است که فقط به این شرط رضایت می‎دهم که آقای مایلی کهن بیاید و عذرخواهی کند.

این خبرها در این روزها بهانه خوبی است برای ما دانش آموزان که معلم‌های فوتبالی خود را سرگرم کنیم و چنددقیقه‌ای از وقت کلاس را به بحث در مورد این‌گونه مسائل بپردازیم.

یکی از رفقا دیروز حرف جالبی می‎زد که الآن یادم نیست چه می‎گفت. بی‌خیال! مهم این است که این خبرها بهانه‌ای می‎شود برای ما که بنویسیم. یا به قول دوست عزیزم پاورقی سوژه‎ای برای نوشتن.

  • محمد دارینی