دربست

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طلبگی» ثبت شده است

روز صد و چهل و پنجم

شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ق.ظ


نمی دانم روز چندم طلبگی ام بود که خبر دادند پدر یکی از رفقا فوت کرده است. این خبر را هر کس که می شنید بغض گلویش را می گرفت و برای چند لحظه احساس می کرد جای امیر حسین است. امیرحسین از آن بچه درس خوان های با اخلاق است. با همه گرم می گیرد و همه هم او را دوست دارند. اصلا به خاطر همین رفتارهایش است که همه از این اتفاق ناراحت شدند و بغض کردند و گاهی هم اشک ریختند.

***

امروز روز صد و چهل و پنجم طلبگی ام است. همه توی حجره امیرحسین جمع شده ایم. حاج آقا مردانی (معاون تهذیب) به عنوان بزرگتر همراه مان آمده است. حاج آقا قرآن می خوانند و ما هم زمزمه می کنیم.

  • محمد دارینی

روز هفتاد و هشتم

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ب.ظ


باران پاییزی حیاط مدرسه را خیس کرده است. از توی کتابخانه بیرون می آیم و با بارانی عجیب روبرو می شوم. عبایم را روی سرم می کشم و با سرعت خودم را به حجره می رسانم. حجره ای که حالا بزرگتر شده و البته تمیز تر. هم حجره ای ها هم عوض شده اند. خودمانیم! هم حجره ای های جدید خیلی بهترند.

توی حجره پاهایم را روی هم انداخته ام و روبروی سید که خوابیده است، روز هفتاد و هشتم را می نویسم. صدای باران هنوز از توی حیاط به گوش می رسد. حوض آرام آرام به کمک باران پر می شود. اما چه فایده! فردا آب چاه تویش می ریزند و دیگر هیچ اثری از باران نخواهد ماند. وحید با عجله می آید توی حجره. «محمد اینجایی؟! ببین، این چرا کسره گرفته؟ مگه غیر منصرف نیست؟» دیگر نمی توانم به نوشتن ادامه بدهم.

  • محمد دارینی

چقدر خوب می‎شود...

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ب.ظ

یک عمر نمازم را در حرمت شکسته خواندم.

 

چه خوب می شود اگر توفیق بدهد بتوانم نمازم را هم کامل بخوانم. 





+ عکس


  • محمد دارینی