دربست

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

خود درگیری مزمن

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

یادش بخیر طنزهای مهران مدیری. طنز شب های برره. یادش بخیر مانوری که برره ای ها از دشمن فرضی شکست خوردند. آن وقت ها می شستیم پای تلویزیون و یک دل سیر به این چیز ها می خندیدیم.

در حاشیه را این روز ها تحت هر شرایطی دنبال می کنم. اینکه مانور بیمارستانی را آن قدر جدی میگیرند و مریض های فرضی را حتی تا اتاق عمل هم می برند برایم خنده دار است.

با شنیدن خبر تمام این تصویر ها آمد جلوی چشم هایم. طنز های دیروز و امروز، به واقعیت تبدیل شده. بله. آن ها طنز نبود. واقعیت بود. الان داریم کشور هایی که در مانور نظامی و در مقابله با دشمن فرضی 4 کشته و زخمی می دهند.

 

پی نوشت:

 4 کشته و زخمی در تمرین نظامی عربستان و پاکستان

  • محمد دارینی

نویسندگی (2)

جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۴۵ ب.ظ

وقتی از دوستان وبلاگ نویسم می پرسم که چرا وبلاگتان بروز نمی شود می گویند "درگیر کاری هستم و این روزها خیلی سرم شلوغ است." راست هم میگویند. سرشان واقعا شلوغ است. این را می شود از قیافه شان هم فهمید.

این روز ها درگیر تدوین فیلمی هستم که خیلی برایش وقت گذاشته شده تا رسیده به اینجا. از فیلم برداری گرفته تا مراحل ساختش. حالا که رسیده به تدوین من هم خودم را ملزم می دانم تمام وقتم را بگذارم برایش. اما گاهی وقت ها واقعا خسته می شوم. مثلا وقتی هرکار می کنم آن چیزی که می خواهم نمی شود. البته این جور مواقع یا از خودم ناراحت میشوم که چرا هنوز آنقدر حرفه ای نیستم که این کارها برایم آب خوردن باشد و یا از فیلم بردار که چرا فیلم بهتری نگرفته است. معمولا این جور مواقع پناه می برم به نرم افزاری به نام ورد. نرم افزار خوبی است. من یکی خیلی قبولش دارم. بازش که می کنی یک صفحه سفید می بینی که باید پرش کنی. باید آنقدر حرف بزنی که پر شود. حرف هایی که فقط وبلاگت می تواند بشنود.

پی‎نوشت:

هنوز حرف هایم با وبلاگم درباره فیلم تمام نشده.

  • محمد دارینی

خانه‎ای کنار ابرها

پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ

                                  

شیار143 منتقدهای زیادی داشت. البته ناگفته نماند خیلی‎ها هم ازش تعریف کردند و جایزه‎های زیادی هم بهش دادند. فیلم در نظر مردم خیلی محبوب بود ولی در نظر منتقدان آن‎قدر جذاب نبود. به همین خاطر هم فروش زیادی داشت. فروشش را از ماندگاری‎اش روی پرده سینمای شهرمان فهمیدم. آخر سینمای شهر ما جوری است که به هر چیز فکر می‌کند غیر از ارزش هنری یک فیلم. شرط می‎بندم مدیریت این سینما یا اصلا فیلم ها را نمی‎بیند یا چیزی از هنر  و سینما و فیلم بارش نیست. سازوکار سینمای ما این جوری است که اگر فیلم فروشش خوب باشد تا یک ماه هم روی پرده می‎ماند ولی اگر فروشش کم باشد با این که فیلم صدها سیمرغ هم برده باشد باز در عرض یک هفته از روی پرده کنار می‎رود. مثلا همین فیلم معراجی‎ها. حدود یک ماه بود با اقتدار روی پرده ماند. با این که اصلا فیلمی نبود که ارزش وقت گذاشتن داشته باشد. ولی در عوض فروش خوبی داشت در سینما ها. بگذریم.

وقتی حسم بعد از دیدن شیار را با حس عجیبم بعد از دیدن خانه ای کنار ابر ها مقایسه میکنم، می‎بینم اصلا قابل قیاس با هم نیست. تا الان در سینما و در حال دیدن فیلم بغض کرده بودم ولی هیچ وقت بغضم نترکیده بود. موقع دیدن فیلم چ یا شیار بغض کردم ولی موقع دیدن خانه ای کنار ابر ها بغض کردم و با ضربه های خیلی خوبی که این فیلم به مخاطب می‎زد اشک ریختم. خیلی وقت بود با فیلمی انقدر حال نکرده بودم. خانه ای کنار ابر ها ضربه های به موقع و خوبی می‎زد. در طول فیلم یک داستان ساده را دنبال می‎کردی ولی ضربه های هوشمندانه و به موقع یک دفعه تمام تصوراتت را درباره پایان فیلم تغییر می‎داد. سرحالت می‎کرد. شیار این طور نبود. شیار از همان اول معلوم بود آخرش چه می‎شود. به نظرم شیار مثل اکثر فیلم های ایرانی پایانی معمولی داشت. نوع فیلمنامه‎ی شیار هم به گونه ای نبود که بشود ضربه ایجاد کرد. من شخصا در شیار حال و هوای جنگ را حس نکردم ولی در خانه ای کنار ابر ها حال و هوای جنگ و انتظار یک دختر کوچولو برای آمدن پدرش را بهتر حس کردم. آن مشکل زمان هم که در شیار خیلی ها بهش گیر دادند در خانه ای کنار ابر ها خیلی خوب رعایت شده بود. گذر زمان به خوبی حس می‎شد و در عین حال مخاطب سر حال بود. حوصله اش سرجایش بود. شیار اگر میخواست گذر زمان را خوب نشان دهد به نظرم خیلی کسل‎کننده می‎شد.

با این که برای دیدن "ساکن طبقه وسط" سینما رفته بودم و اصلا انتظار این فیلم را نداشتم و یک جورایی قبل از شروع فیلم خورد تو ذوقم ولی کم کم با تعریف هایی که شنیدم از فیلم کمی میلم برای دیدن فیلم بیشتر شد (همیشه یک همراه خوب میتواند شما را به آینده امیدوار کند. به دیدن فیلم. البته یک همراه آگاه به مسائل روز نه کسی که نیم ساعت آخر فیلم را دیده و هیچ وقت هم احساس من در وجودش نمی نشیند).

در خانه ای کنار ابر ها همه چیز خلاف انتظار مخاطب اتفاق می‎افتد. حرف های شیرین دختر کوچولوی فیلم گاهی اوقات در اوج بغض به کمکت می‎آید تا بتوانی بغضت را نگه‎داری برای آخر فیلم تا به جبران گریه نکردن مادر شهید اشک هایت سرازیر شود. البته از آخر فیلم زیاد خوشم نیامد. فقط گریه داشت. راستش این که به این موضوع تکراری پرداخته بود خیلی مطابق میلم نبود. گریه نکردن مادر یک شهید چیز خیلی بزرگی است ولی انقدر تکرار شده که دیگر دارد شبیه به صدای آقای علی فانی میشود.

 

  • محمد دارینی

کوله پشتی...

چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ

عید شده است و همه به دنبال سررسید و تقویم های سال جدید هستند.

اما من با کوله پشتی...

  • محمد دارینی

ندیده‎بانی

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

اولین بار در اردو باهاش آشنا شدم. بیت پشت جلدش را که خواندم خیلی مشتاق شدم تا جلد را ورق بزنم و وارد متن شوم. البته بهتر است یادداشتم را این‎طور شروع کنم.

       کلا زیاد شعر می‎خوانم. دلایلی هم دارد. شعر نمی‎خوانم که شعر بگویم. شعر خوب خواندن انرژی‎ام را چند برابر می‎کند. آدم باسواد در زمینه شعر اطرافم زیاد پیدا می‎شود. برای همین هم است که به شعر خوب زیاد دسترسی دارم. بگذریم.

اولین‎بار که ندیده‎بانی را دستم گرفتم اصلا انتظار این‎جور شعرهایی ازش نداشتم. انتظار داشتم شعرهای معمولی‎تری بخوانم. ندیده‎بانی را در برگشت از قم در کنار دوست شاعرم تمامش کردم. یعنی می‎شود گفت اولین بار آن‎جا بود که از شعرهایش لذت بردم. البته از جایی که اصولا به یک بار خواندن یک کتاب شعر قانع نمی‎شوم چند بار دیگر هم بعدها در خانه خواندمش. 

  • محمد دارینی

ضد نور!

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۸ ب.ظ

وقتی پشت به نور می‎کنی ناچاری به دنبال سایه‎ات بروی...

  • محمد دارینی

به درک!

يكشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ق.ظ

همین چند روز پیش بود که khamenei.ir مهمترین جمله رهبری در سال 93 را از دید مردم روی صفحه‎اش برد. نظر خودم جمله‎ای بود که سوم شد. به درک! خیلی برایم جالب بود وقتی این جمله را شنیدم. یعنی معلوم بود هیچ کدام از این تحریم‎ها برای آقا اهمیتی ندارد. خیلی حرف‎های دیگری دارم برای این جمله. بماند برای بعد.

  • محمد دارینی