می
گویند یا کار را شروع نکن یا خوب شروع کن. خب راست می گویند دیگر. ولی یک چیز را
نگفته اند آن هم اینکه اگر وسط کار فهمیدی که داری راه را اشتباه می روی همان جا
بایست و مسیرت را به سمت هدفت تغییر بده. بنده خدا توی مسیر پایش گیر کرد و زمین خورد اما
برای اینکه کم نیاورد بقیه مسیر را سینه خیز ادامه داد.
نمی
خواهم حالا که توی مسیر دربست پایم گیر کرده و افتاده ام به روی خودم نیاورم و
بقیه مسیر را سینه خیز بروم. باید اعتراف کنم که زمین خورده ام. باید اعتراف کنم
که دیگر نمی خواهم این طور بنویسم. دیگر نمی خواهم به مسیر کجی که تا حالا رفته ام
ادامه بدهم. باید مسیرم را به سمت هدف عوض کنم.
دیدم به
وبلاگ نویسی عوض شده است. نمی دانم چطور شد که این طور شد اما اتفاقی است که
افتاده است. اتفاقی که حتما خیری در آن است. حتما خیری است در ادامه وبلاگ نوشتنم.
دربست
را تا چند وقت دیگر با تمام خاطراتی که همراهش داشتم رها می کنم. نمی بندمش. فقط
رهایش می کنم. تمام تلاشم را هم می کنم که بسته نشود. باز بماند تا بتوانم روزی از
بالا به مسیر نوشتنم نگاهی بیندازم. حیف دیفال در میانمان نیست. شاید کمک زیادی می
توانست بکند.
رفقا!
منتظر وبلاگ جدیدم باشید.