آرزوی چند ساله!
روبروی ضریح که می ایستی و با خانوم درد دل می کنی آرامش می گیری. آخر حرف هایی که نمیتوانی به هیچکس بگویی به خانوم میگویی. وقتی ضریح را بغل می کنی و دست هایت را توی پنجره هایش قلاب می کنی آرامش بیشتری می گیری. احساس می کنی که فقط تو هستی و خانوم. هیچ کس نیست که بخواهد مزاحم باشد.
خیلی وقت بود از بغل کردن ضریح بی بهره بودم. آخر عادت ندارم توی آن شلوغی جلو بروم. راستش نمی خواهم به خاطر آرامش گرفتن من چند نفر دیگر...
امروز بعد از سال ها توانستم ضریح را در آغوش بگیرم. ضریحی که نزدیک تر است به خانوم. چند دقیقه ای ضریح را بغل گرفتم و هر چه می خواست دل تنگم برایش گفتم.
- ۱ نظر
- ۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۳