دایی و مایلی کهن دعوا کنند...
چند روزی است تیتر اول بیشتر روزنامهها و خبرگزاریهای ورزشی ماجرای دعوای مایلی کهن است و علی دایی.
مایلی کهنی که افتخارات زیادی با پرسپولیس و حتی گروه ملی دارد و مدتی هم در کنار دایی باهم در پرسپولیس کارکردهاند و به قول خودشان خاطرات خوب و بد زیادی باهم دارند. مایلی کهن چند سالی است بدجور روی اعصاب همه راه میرود و هر فصل حداقل یک حاشیه را دارد. این حاشیهها هم فقط به پرسپولیسیها محدود نمیشود. اگر اشتباه نکنم آخرین باری که مایلی کهن برای چندمین بار جنجال و حاشیه درست کرد دو سال پیش بود. ماجرا هم ازآنجا شروع شد که آقای مایلی کهن مدیر فنی پرسپولیس شد و بعد از نتایج ضعیف پرسپولیس، حرفهای خودش را در یک برنامه زنده تلویزیونی که اتفاقاً آقای فتحالله زاده هم مهمان آن برنامه بود زد و آخر صحبتش را هم به استقلال و حرفهای اخیر آقای فتحالله زاده اختصاص داد و با ادبیاتی که بههیچوجه در شأن یک آدم بزرگ فوتبالی نبود، به تخریب شخصیتهای بزرگ فوتبال پرداخت.
از این ماجراها که بگذریم میرسیم به یک دعوای قدیمی بین علی دایی و محمد مایلی کهن که چند ماه پیش اتفاق افتاد و این ماجرا باعث به زندان رفتن آقای مایلی کهن شد.
ماجرا ازآنجا شروع شد که پارسال در جریان بازی پرسپولیس و صبای قم آقای مایلی کهن بعد از اعتراض آقای دایی به داور چهارم از روی نیمکتش بلند شد و به سمت آقای دایی رفت و ظاهراً حرفهایی زد و جوابهایی شنید که اصلاً در شان دو مربی بزرگ فوتبال نبود. خدا را شکر که کادر دو تیم که روی نیمکت نشسته بودند سریع متوجه این مشاجره شدند و نگذاشتند کار بهجاهای باریکتر برسد؛ اما صحبتهای اصلی این دو مربی، در کنفرانس خبری بعد از بازی بود. آقای مایلی کهن و آقای دایی بهشدت به تخریب شخصیت یک دیگر و گفتن حرفهایی پرداختند که هنوز هم معلوم نیست حقیقت است یا شایعه.
این ماجراها باعث شد که آقای دایی دیگر طاقت نیاورد و از آقای مایلی کهن شکایت کند و کار به دادگاه و زندان برسد.
نمیخواهم زیاد وارد جزئیات دادگاه و اینجور مسائل بشوم. فقط در همین حد بگویم که آخرین جملهای که از آقای دایی منتشرشده است این است که فقط به این شرط رضایت میدهم که آقای مایلی کهن بیاید و عذرخواهی کند.
این خبرها در این روزها بهانه خوبی است برای ما دانش آموزان که معلمهای فوتبالی خود را سرگرم کنیم و چنددقیقهای از وقت کلاس را به بحث در مورد اینگونه مسائل بپردازیم.
یکی از رفقا دیروز حرف جالبی میزد که الآن یادم نیست چه میگفت. بیخیال! مهم این است که این خبرها بهانهای میشود برای ما که بنویسیم. یا به قول دوست عزیزم پاورقی سوژهای برای نوشتن.
شاید باید خصوصی می شد ولی شاید هم نباید خصوصی می شد
مطلب معمولیای بود، نه خیلی معرکه و نه ضعیف، معمولیه معمولیه معمولی