پدرانه...
تازه میفهمم پدر بودن قدر سخت است...
بعضی وقت ها باید بین شکم و پسر یکی را انتخاب کرد...
- ۰ نظر
- ۰۸ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۳۹
تازه میفهمم پدر بودن قدر سخت است...
بعضی وقت ها باید بین شکم و پسر یکی را انتخاب کرد...
اداره کل مطبوعات کشور اعلام کرد:
" به یک سانسورچی چشم پاک نیازمندیم "
یادش بخیر با خود می گفتم این محرم بیاید دیگر بچه خوبی می شوم
محرم که آمد تازه فهمیدم چقدر بدم
یادش بخیر چه روز هایی بود
قبل از این سبد کالا ها
قبل از این نیروگاه ها
قبل از این توافقات
قبل از این چراغ قرمز ها
قبل از این آلودگی ها
قبل از این سیاهی ها
قبل از این همه درس
قبل از این همه درد
قبل از این یارانه ها
قبل از اینکه لباس های زنانه ی بیرون از خانه با داخل خانه فرقی نکند
قبل از اینکه لباس های کار مردان بشود لباس عید
قبل از پسران ابرو برداشته و دختران چادر برداشته
قبل از آرتروز و دیسک و فشار خون و دیابت
وقتی هنوز احترام به بزرگتر ها وجود داشت
وقتی هنوز رشد جمعیت کشور مثبت بود
من پدر بزرگی داشتم که الان خیلی دلم برایش تنگ شده
هیچ چیز در دنیا خوشمزه تر از استفاده کردن از اینترنت مفت نیست
جمله ای از خودم با اندکی تصرف
" قول ما دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد "
با دیدن این عکس یاد این غزل افتادم از قیصر
لبخند تو خلاصهی خوبیهاست
لختی بخند ، خندهی گل زیباست
پیشانیت تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگینکمان عشق اهورایی
از پشت شیشهی دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آن که ارتفاع تو دور از ماست