دربست

همدم تنهایی هایم

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ

یه سیستم دارم که برای تربیتش سال ها زحمت کشیدم. بعضی از کار هایش به شرح ذیل است:

خودش هر وقت خسته می شود به صورت خودکار خاموش می شود و هر وقت خستگی اش را می گیرد خودش روشن می شود.

البته این کار هایی که ایشان می کند حاصل سال ها تربیت من و خواهر زاده ی گرامی است و شما اگر بخواهید این گونه سیستم خود را تربیت کنید باید سال ها وقت بگذارید.

چند روز پیش که داشتیم با هم حرف می زدیم می گفت:

« ببین محمد جان من یه پام لب گوره و کم کم باید چمدانم را ببندم. عزرائیل بگه بفرما میگم شما بفرما من دنبالتم.تو برو برای خودت فکر یکی دیگه باش.»

حرف هایش را زد و من هم زیاد جدی نگرفتم؛ با خودم گفتم داغ شده دارد هذیان می گوید.

صبح بود که با صدای ناله هایش از خواب بیدار شدم؛ حالش بد بود؛ به سرعت رساندمش واسعی.

از دکتر حالش را پرسیدم گفت: فعلا تو کماست. حدودا یک هفته هم طول می کشه.

رفتم در فکر حرف هایش...

خلاصه به زحمت های دکتر دولت، بعد از حدود یک هفته از کما بیرون آمد و خدا او را دوباره به من بخشید.

بله؛ این طور شد که ما ماندیم و وبلاگی پر از بازدید کننده و درخواست هایی که از جاهای مختلف می آمد.

کور بشود چشم آنهایی که نمی توانند ببینند من دوباره برگشتم.

من برگشتم...


  • محمد دارینی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی