دربست

۴۸ مطلب با موضوع «شوخی» ثبت شده است

بوی ماه مدرسه...

شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۸ ب.ظ

بوی ماه مدرسه خر است...

روز اول مهر خر است...

روز دوم هم خر است...

گچ و تخته سیاه خر هستند...

اصلا مدرسه خر است...

 

  • محمد دارینی

اولین شیطنت سال تحصیلی

سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۱ ب.ظ

" آهای معلم‎هایی که از همان جلسه اول شروع به درس دادن می‎کنید، آگاه باشید روز آخری هم می‎رسد."

سال سوم راهنمایی، روز اول مهر، با نوشتن این جمله روی تخته، یک هفته زنگ تفریح حق بیرون آمدن از کلاس را نداشتیم.

  • محمد دارینی

جشن تولد قالب وبلاگم

دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۰۰ ب.ظ

سلام

مراسم رونمایی از قالب جدید وبلاگ دربست، با برگزاری برنامه‎های متنوع، برگزار می‎شود.

زمان: هر وقت شما دوست دارید.

مکان: هر جا باب میل شماست.

از بازدید کنندگان تقاضا می‎شود با لباس تمیز و اتو کرده پای سیستم خود حاضر شوند.

برنامهها:

·        برگزاری شوی قالب وبلاگ

·        اجرای گروهی که چند وقت پیش در سعد آباد، در جشن زنان دولت، رقصیدند.

·        نظر سنجی راجع به قالب جدید وبلاگ دربست

·        با حضور کاترین اشتون و البته محمد جواد ظریف

·        به همراه اعطای ده سکه طلا به هرکدام از بازدید کنندگان

 

  • محمد دارینی

فیلم زندگی

شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۳۹ ب.ظ


- امروز میری داخل شهر؟

- آره می‎خوام برم دفتر!



دیالوگی از فیلم زندگی من (دقیقه‎ی 8,953,592)

(باور کن همین یه بار بوده تو زندگیم)

  • محمد دارینی

اقشار ضعیف جامعه

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۱ ب.ظ

چند قشر جامعه را اصلا درک نمی‎کنم.
اول، کسانی که چای نمی‎خورند.
دوم، کسانی که یک سره درس می‎خوانند.
سوم، کسانی که یک هفته می‎گذرد و هیئت نمی‎روند.
چهارم، کسانی که یک سال می‎گذرد و قم نمی‎روند.
و معتقدم اینان از ضعیف ترین اقشار جامعه هستند.
  • محمد دارینی

هنر راحت نویسی...

دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۳۸ ب.ظ


می‎گوید راحت بنویس.

آخر چه جوری؟!!

می‎دانم، راحت نویسی یک هنر است.

اما من نمی‎توانم...

نمی‎توانم راحت بنویسم وقتی یک بچه در کمین سیستمم نشسته و با صدای روشن شدن سیستم حتی از خواب بر‎می‎خیزد.

قبول کنید؛ نوشتن برایم سخت است، وقتی باید با یک دست تایپ کنم و با یک دست، جلو بچه را بگیرم که نزدیک سیستم نیاید.

 


  • محمد دارینی

مریض شدم...

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۵۲ ق.ظ


چند روزه که بدجور احساس تنهایی و مریضی می‎کنم.

کی باورش میشه کسی که هر روز وبلاگش رو بروز می‎کرد سیزده روز وبلاگش بدون هیچ مطلبی بمونه و هر کس هم سر میزنه...

نمی‎دونم چی شدم ولی چند روزه هر چی به ذهنم میاد یا اشکال پخش داره یا...

فکر کنم باید یه سری به دکترم بزنم.

  • محمد دارینی

منتشر شد...

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ق.ظ


بالاخره با زحمات فراوان تیم تحقیقاتی دربست و گروه خبری بصائر نیوز و کسانی که پای این مجموعه خون دل خوردند و زحمات بسیار کشیدند، قسمت دوم "مجوعه موجودات مجموعه " آماده انتشار شد ولی به دلیل مصادف شدن با ایام سوگواری حضرت علی (ع)، این مجموعه بعد از این ایام انتشار خواهد یافت.

لطفا صبور باشید...

  • محمد دارینی

یک شب با هم بودن...

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۱ ق.ظ

پیتزا

قبل از خوردن...

چند دقیقه پیش بود که دوست عزیزم زنگ زد و مرا با کمال احترام به چند دقیقه با هم بودن دعوت کرد. من هم که...

من الان خوشحالم؛ این همه خوشبختی محاله...

                                                                                                                            

 

بعد از خوردن...

الان که دارم این مطلب را می‎نویسم، هنوز مزه‎ی سوسیس و کالباس های غذا توی دهانم است.

شاید فکر کنید چه خورده‎ایم که اینطور می‎گویم.

شاید اگر از زبان مشتری همان جا بشنویم بهتر باشد:

بعد از حدود نیم ساعت معطلی غذا را می‎آورد. آنها به یک دیگر نگاه می‎کنند و فقط لبخندی...

تمام خیالاتی که داشتند از یک شب خوب یک جا به فنا می‎رود.

    -  شاید من اشتباه کرده‎ام؛ آن چیزی که من خورده‎ام ایتالیایی نبوده

    -  شاید هم این...

با شکایت تمام شروع به خوردن می‎کنند. لقمه‎ی اول... دوم... سوم... یک تکه کاغذ...

غذا به نیمه می‎رسد ولی صبر آنها تمام شده است.

یکی از آنها بلند می‎شود و با صدای بلند می‎گوید: صاحب اینجا کیه؟

هیچکس جواب نمی‎دهد. با مشت می‎کوبد به در شیشه‎ای که در آن نزدیکی‎ست و در فرومی‎ریزد. آقایی از آن پشت می‎آید.

    -    بفرما آقا اتفاقی افتاده؟

    -    شما به این میگی پیتزا؟

    -    مگه چشه؟

    -    چش نیست داداش دماغه!

    -    خانم! هزینه غذا رو با ایشون حساب نکنید.

    -    نه! فکر کردی بهت میدم؟

    -    من معذرت می‎خوام

    -    پسر پاشو بریم

    -    آهای بچه! بیا این نرمه شیشه ها رو جارو کن.

ببخشید اشتباه شد؛ این ها بخشی بود از فیلمی که تازگی دیده بودم.

کجا بودیم؟

آها، آن دو نفر؟

آنها نیم ساعت پیش پول غذا را حساب کردند و رفتند.

  • محمد دارینی

من تصمیمی دیگر گرفتم...

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ق.ظ

بعد از زحمات زیاد و بی وقفه ای که انجام شد و روی مخ ما کار شد و حتی فلان شاعر معروف هم برای ما شعر گفت و...

اینجانب میم.دال اعلام می‎کنم:

من شیوه ی سخنم را عوض کردم...

  • محمد دارینی