آخه دیگه چقدر کم کاری...
- ۳ نظر
- ۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۰۹
چند تا بچه مذهبی می خواستند یک کار فرهنگی بکنند؛به همین منظور دعوت کرده بودند از چند تا هیئت مذهبی شهرستان که بیایند و تجدید بیعتی داشته باشند.
از هیئت ما هم دعوت شده بود؛به من زنگ زدند که آقا شما موافقی که در این مراسم شرکت کنیم،من هم با صراحت تمام و با استدلال به دلایلی که داشتم مخالفت کردم.
اما مسئول هیئت و چند تا از بزرگتر ها که احترامشان هم واجب است موافقت کردند و دلیل آوردند که آقا ما باید برویم و تجدید بیعت داشته باشیم و فلان و بهمان...
در هر صورت ما هیئت هفتگی نازنین خودمان را تعطیل کردیم و رفتیم آنجا که ای کاش...
شرح مراسم:
از دیر شروع کردن ها و ناهماهنگی ها که بگذریم تازه می رسیم به چگونگی برگزاری.
اولش که همه مثل یه بچه خوب نشسته بودند و اعتراض هم نکردند.
مراسم را با تلاوت قرآن شروع کردند و بعد هم شعر خوانی و بعد هم پخش کلیپ و در اخر هم سخنرانی و مولودی خوانی برادر مداح.
چیزی که خیلی توجه من را جلب کرد یا به عبارت دیگر اعصابم را بهم ریخت این بود که مجری برنامه دنبال میکروفون بود نه میکروفون دنبال مجری...
« برداشت آزاد:وقتی داشت کلیپ پخش می شد دو نفر آدم خوب جلو جمعیت ایستاده بودند و جلسه گرفته بودند برای خودشان،هیج کس هم اعتراضی نکرد که آقا داریم فیلم نگاه می کنیم(مثل سینما ها) »
" خب بندگان خدا حوصله نگاه کردن نداشتند،مگه گناهه؟! "
یک کلیپ پخش کردند که معلوم بود...
از ساخت و ساز یک مکان رفت به فرهنگ و دغدغه فرهنگی آقا(خب انصافا ربط داره دیگه)
آن همه جا برای سخنرانی منبر به آن خوبی
خب چرا اینجوری؟ این هم شد سخنرانی؟
" میدونم شعرم خیلی... "
خب مگر من شاعرم؟
اهدا جوایزش معرکه بود؛از بین 119 نفری که شرکت کرده بودند شاید فقط 19 نفرشان حضور داشتند.
" خب حتما همه ی 119 نفر برگزیده بودند دیگه،چرا الکی گیر میدی؟ "
سه کمک هزینه کربلا هم دادند به سه نفر از آن 119 نفر ولی فقط یک نفرشان جزو آن 19 نفر بود.
بنده خدا کمک هزینه کربلا برنده شده خیلی عادی،انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده می آید و می گیرد ومیرود
"یارو سفر به برزیل برنده میشه انقدر مصاحبه و عکس و چیز ازش میگیرند که ... "
انصافا عجب تجدید بیعتی کردیم،ما که خیلی حال کردیم.
والسلام
چند ماه پیش به من یک مسئولیت دادند و از آن به بعد هم تعریف و تمجید و فلان و... که نکنه من کارم رو انجام ندم و اون قسمت از کار بیفتد(چون در این وضعیت هیچکس غیر از من نمی توانست از پس این کار برآید)
خلاصه حالا که ما این مسئولیت را قبول کردیم و زخم زبون هایش را هم شنیدیم یکی آمده برای ما شاخ شده که آقا من از شما بهترم و من در فلان جا این کار را انجام می دادم و هزار حرف دیگر....
می خواستم این را بگویم که همیشه پشت هر مرد موفق آدمی هست که نمی خواهد آن مرد موفق باشد یا به عبارت دیگر یک آدمی هست که چشم دیدن موفقیت آن آدم را ندارد
چرا مردم ما انتقاد پذیر نیستند؟
امشب تو هیئت یه نشریه پخش شد که حاصل زحمت دو تا از بچه فعال های هیئت بود
یکی از مطالب وبلاگ من هم توفیق پیدا کرد تا در این نشریه چاپ بشه
من هم نزدیک مداح محترم هیئت که خیلی هم دوسش دارم نشسته بودم داشتم چای می خوردم
ایشون وقتی مطلب من رو خوند رو به سر دبیر(مثلا سر دبیر) نشریه کرد و ...
از چهره اش مشخص بود که خیلی ناراحت شده
گفت:آقا لطفا به هیئت ما کار نداشته باشید
اون بنده خدا هم که شوکه شده بود اشاره به من کرد
یه نگاه عاقل اندر به ما کرد و بعدش هم یه لبخند تلخ زد و آخرش هم بدون خداحافظی گذاشت رفت(البته بنده خدا حواسش نبود که خداحافظی نکرد)
این جریان که پیش اومد من به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت مطلبی که برای وبلاگ نوشته میشه برای نشریه خوب نیست
والسلام
یه چند تا آدم خوب و با تجربه میخوان یه کاری بکنن
نه آقا نمیخوام جوک بگم...این درد دل تقریبا یک ساله منه
چند تا جوون میخوان یه کار به قول خودشون فرهنگی بکنن اما متاسفانه به تنها چیزی که فکر میکنن محتوای کاره
یکی نیست بهشون بگه آقــــــــــــــا...
یا کار رو شروع نکنید یا هم اگه شروع میکنید خوب شروع کنید
یه کاری اگه میخواد به شوخی و الکی گرفته بشه همون بهتر که شروع نشه
نمیخوام بگم من همه چی بلدم و در کارهایی که به من ربطی نداره دخالت کنم
میخوام بگم وقتی مسئول یه کاری برای اون کار وقت نمیذاره و خیلی وقت ها خیلی چیز ها رو به مسئولیتش ترجیح میده باید قبول کنیم که این کار به جایی نمیرسه (ضمنا این جمله من خطاب یا طعنه به هیچ کسی نیست)
چند سال پیش ما با چند تا بچه هیئتی خواستیم یه هیئت هفتگی راه بندازیم که خوشبختانه هم موفق شدیم ولی فقط دو جلسه از این هیئت برگزار شد...چرا؟؟؟؟
چون ما اولا مسئول هیئتی که واقعا هیئت براش دغدغه باشه نداشتیم
چون مسئول هیئت ما فقط یه حرف یاد داشت همیشه می گفت:برای هیئت تبلیغات کنیم تا هیئت شلوغ بشه
چون فکر میکردیم هیئت هر چی شلوغ تر باشه تاثیر بیش تری داره
چون هیچ وقت فکر نمیکردیم که باید یه کاری بکنیم تا خود مخاطب جذب بشه نه اینکه به زور تبلیغات و جنگولک بازی یه جوون رو یه ساعت بنشونیم که بعد هم که بره انگار نه انگار هیئت بوده
نمیدونم شاید خیلی دارم جو میدم
یا شاید هم خیلی ها با خوندن این مطلب بهشون بر بخوره و ناراحت بشن و ....
نه اینکه برام ارزشی نداشته باشه نارحتی دیگران ولی هر آدمی ممکنه از حرفای دیگران برداشت غلط بکنه
این هم دست من نیست